دیوان سودمند

مجموعه اشعار صلاح الدین احمد (سودمندیان ) لواسانی

حس خوبی است حس تهرانی

هندی
دیوان سودمند مجموعه اشعار صلاح الدین احمد (سودمندیان ) لواسانی

حس خوبی است حس تهرانی

 
برای  شنیدن شهر بر روی عکس ضربه بزنید 
 
 
 
 
 
 

حس خوبی است حس تهرانی ، باهوایی به عشق آلوده

حل بحران چرا کنم توبگو، بهترین حسم من همین بوده

 

سینه را جای عشق می دانم ، نکنم سرفه های پی درپی

شهد نوشین عشق نوشم، چشم شوخ  تو نسخه فرموده

 

چشم من خیره درنگاه تو است ، رد پایم ببین، بین پیداست

وای ازآن زلف های تودرتو ،آه از این ناله های بیهوده

 

حال و روزم شبیه  مرداب است ، خسته ومانده در ره دریا

می تپد  قلب من به سودایت، یک دمی هم بدان نیاسوده

 

مطمئن باش مال من  هستی ، نَبُوَد ، وصل آرزوی محال

دست گرمم بروی شانه تو، بِشِنو ، سرنوشت  این بوده

 


موضوعات مرتبط: اجتماعیاترادیو شما _ دکلمه شاعر

تاريخ : یک شنبه 10 فروردين 1399 | 12:20 | نویسنده : هندی |

بگو از جان ما چه می خواهی؟

 
 
 

گفته ای ، اهل حق و درویشی

در توجه ز دیگران پیشی

تا به کی مست شهوت خویشی

 

بگو از جان ما چه می خواهی؟

************************

 

ای که گفتی به خطه ای  شاهی

صاحب  لشکری  و خرگاهی

عاقبت بین ، نماندت جاهی

 

بگو از جان ما چه می خواهی؟

***********************

 

تو که مفتی شهرما هستی

خوردن نان دین بود پستی

تو چرا بد کنی  و بد مستی

 

بگو ازجان ما چه می خواهی؟

***********************

 

ای که کارت فقط  ربا خواری

از ترحم  صحیفه ات  عاری

بی اثردر تو گریه و زاری

 

بگو از جان ما چه می خواهی؟

***********************

 

هان ، که بر تن سپید جامه کنی

درد مردم دوا به نامه کنی

پس چرا خون دل به خامه  کنی

 

بگو از  جان ما چه می خواهی؟

************************

 

با توام نا نجیب  بازاری

سهم من ازتو است بیزاری

تا به کی خلق را می آزاری

 

بگو از جان ما چه می خواهی؟

************************

 

وآن ، که دائم  نشسته  بر کرسی

ازتن خسته جان چه می پرسی

جیب تو مملو است  و دل قرصی

 

بگو ازجان ما ، چه  می خواهی؟

************************

 

سنگ زیرین آسیا ماییم

صاف و بی غش ، بی ریا ماییم

گفته ای زشت و روسیا ماییم

 

بگو از جان  ما چه  می خواهی؟

             

 


موضوعات مرتبط: گشتانه - ترجیع بند مربعاجتماعیات

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 23:20 | نویسنده : هندی |

خانه دوست کجاست

 
 
 

يک نفر گفت به من

 خانه دوست کجاست

 من نگاهش کردم

 گفتمش چشم شماست

 خنده اي کرد و گذشت

 آنطرف تر ايستاد

 بر تن باد نوشت

خانه اش قلب شماست



موضوعات مرتبط: اجتماعیاتکشکول متفرقه جاتدر رسای دوستان

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 22:58 | نویسنده : هندی |

من از ایران می آیم

 
 
 

من  از  ایران  می آیم

پر از اندوه و  پر درد است

من از  ایران می  آیم

اجاق خانه  ها  سرد  است

 

وطن  در اوج  ویرانی

بزن  فریاد ایرانی

بزن  آتش به  جان  شب

تو  از نسل  دلیرانی

 

من  از  ایران  می آیم

پر از اندوه و  پر درد است

من از  ایران می  آیم

اجاق خانه  ها  سرد  است

 

 صدا  خشکیده  در سینه

شکسته  قاب ایینه

چه می گویم ز آزادی

فقط یک  خواب شیرینه

 

من  از  ایران  می آیم

پر از اندوه و  پر درد است

من از  ایران می  آیم

اجاق خانه  ها  سرد  است

 

من  از ایران  می آیم

 به خون آغشته  ای ست اکنون

من از ایران می  آیم

 فرو  بنشسته ای ست در خون

 

من  از  ایران  می آیم

پر از اندوه و  پر درد است

من از  ایران می  آیم

اجاق خانه  ها  سرد  است


 


موضوعات مرتبط: اجتماعیاتترانه

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 22:5 | نویسنده : هندی |

کودکی و پیری

 
 
 

چهار ساله  بودم ، بدآن خاک  تر

به بازی نشسته  به سوی پدر

چو ایام  بگذشت ، نه ،  ده  از آن

کند با منش خاک  تیره  چنان

به ایام خردی ،  دلم شاد  بود

ز هر بیم  و اندوه ، آزاد  بود

ببین بر سرم اندکی باد نیست

به پیری دلم ، ذره  ای شاد  نیست.

چو کودک  بُدم ، سروری کرده ام

ز  مام و  پدر ، دلبری کرده ام 

ولیکن  به پیری شدم  واژگون

انیس فراموشی و اشگ و خون

سرودم کنون من به  شعر کهن

کلام صبوری ، بدین  انجمن

نگردد چنین  ، روزگارم  فدا

چو من کودکم  ، نیک داند خدا



موضوعات مرتبط: اجتماعیات

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 22:3 | نویسنده : هندی |

سلام ای نارفیق پست

 
 
 

سلام ای نا رفیق ، پست
پیامم داده بودی تا
برایت نامه بفرستم
نگفتی گوگلی ؟؟……
یا ، مامن ات یاهوست.

نمی بینم دگر
روی تورا در
صفحه فیس بوک
بگوعکست هنوز آنجا
همان تصویر وهم آلوست .

شنیدم محسن بیچاره را
آخر ، خرش کردی؟
بد کردی.
شنیدم گفته ای او
احمق و هالوست؟

ومن را
دیو اکوان خوانده ای
در جمع
و گفتی این زبل خان
صاحب جادوست.

تو خود را
جا زدی
یک دختر زیبا
که ارث مادرش
بالا تر از پاروست.

نزن بر طبل بیدردی
نکن با مردمان ،
این گونه نامردی
بدان آخر حساب کار تو
با عقرب و زالوست

برو اندی به حال خویشگریان شو
از این اعمال خود
قدری پشیمان شو
بدان درد تو را
این بهترین داروست.

 


موضوعات مرتبط: اجتماعیاتگوناگوندر مذمت نا اهلان

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 22:0 | نویسنده : هندی |

زندگی کن

 
 
 

این چه دنیایی است.
دائم اشگ وخون
می سرایند شاعرانش
ازجنون

گاه از ماندن
حکایت می کنند.
گه به لب
انا الیه راجعون

شاد باشید و
سلامت درجهان
دور باشید از
پریشان فکر دون.



موضوعات مرتبط: اجتماعیاتگوناگونکشکول متفرقه جات

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 22:0 | نویسنده : هندی |

فاش می گویم

 
 
 

فاش می گویم که این پندی رواست

خنده بر هر درد بی درمان دواست

گریه بانی هزارو یک مرض

خنده حلال دو صد چندان بلاست

اشک می شوید غبار چشم را

خنده داروی دل هر ابتلاست

خنده کن در زندگانی روز و شب

خنده بر هر غصه و ماتم دواست


موضوعات مرتبط: اجتماعیاتگوناگونکشکول متفرقه جات

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 21:59 | نویسنده : هندی |

من درختم گاهی

 
 
 
 

من شنیدم ز درخت
که به جان
شوق دویدن دارد.
از شما می پرسم.
باورش می دارید؟

من و او ساخته ایم .
قایقی رویایی ،
که به همراهی باد
میدود تا به افق
در دریا.

من و او
حس مشابه داریم
وقت افتادن ماهی
در تور
گاه روییدن گندم
در خاک

من او می فهمیم
که چرا
بال قناری
زرد است
و چرا
برف سفید.

من و او
هم نفسِ
باد بهاری هستیم
روز آرامش
گل
وقت میلاد
تگرگ

او همیشه سبزاست
من درختم گاهی.



موضوعات مرتبط: اجتماعیاترادیو شما _ دکلمه شاعردفتر عاشقانه ها + دکلمه شاعر

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 21:56 | نویسنده : هندی |

گوییا جمع دوستان جمع است

 
 
 

 

آمده موعد شکرخایی

حالیا ،جمع دوستان جمع است

ویس و رامین ، وامق و عذرا

بی ریا، جمع دوستان جمع است

عده ای جام باده می نوشند

ساقیا جمع دوستان جمع است

شاعری  ، شاعرانه  می خواند

گوییا جمع دوستان جمع است

برسان ای صبا بدان  دلدار

که بیا جمع دوستان  جمع است


 


موضوعات مرتبط: اجتماعیات

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 21:54 | نویسنده : هندی |

رویای صادق

 
 
 
 

دیشب به خوابی اندرون

کو عمق آن هر دم فزون

 

می گفت هاتف بی گمان

از مستی و عشق و جنون

 

 گفتم که بی شک با  منش 

 پندی  حکایت می کند

 

روزی فقیری با  صفا

مستوره َ جود  و سخا

 

نان اش  به من تقدیم کرد

با نیک خویی  و  وفا

 

دانستم  اندر دوستی

من را رعایت میکند    

 

زآن پس بدیدم مست ، مست

مردی ، صراحی اش به دست

 

حالش گواهی  میدهد

می  خورده از جام الست

 

جامی  به  دستم  میدهد

من را  سقایت کند

 

آن سو  ترک مردی وزین 

آنی از آن  ، گاهی از این

 

از  روزگار بی وفا

چون غصه دار است و حزین

 

اندوه  خود را  با خدا

گویی روایت می کند

 

جایی دگر مردی  دو رو

پست و  دنی ، بی  آبرو

 

در خون  پاک  عاشقان

دستان  خود کرده فرو

 

بی اعتنا بر عاقبت

دائم جنایت می کند

 

دیدم پلیدی تیره فش

درچهره او غل وغش

 

بر مردمان بد می کند

با کینه و حقد و عطش

 

گاهی  بگوید ناسزا

یکدم سعایت می کند

 

پند است این ای جان جان

خواهی اگر امن و امان

 

دوری گزین از کار بد

نیکو بزی ، نیکو بمان

 

گر حاصلت نیکی بود    

عالم دعایت می  کند

 

القصه در این انجمن

دادم ، من از پندی سخن

 

خواهی بگیریدش به جان

یا بر بکوبیدش به خن

 

من گفتمش بی ادعا

حتما” کفایت می کند


موضوعات مرتبط: اجتماعیاترادیو شما _ دکلمه شاعر

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 21:51 | نویسنده : هندی |

کلوزیوم

 
 
 

بیست و دو نفر

 چهار داور

 یک توپ

 

 و میدانی سبز

 و چشمانی

 در انتظار گل.

 

 اینجا

 کلوزیوم است

 و اینها گلادیاتور های

 نوین......

 

 بیست و دو نفر

 چهار داور

 یک توپ

 و میدانی سبز

 

 وچهره

 فرو نشسته در

 هیجان......

 تماشاچیان.....

 

 ساق های پر توان

 سینه های ستبر

 و قامت های

بر افراشته

 

 گلادیاتور ها

 آماده نبردی سنگین.....

 شعار ها  و ناسزا ها........

 تهییج

 برای پیروزی.


 


موضوعات مرتبط: اجتماعیاترادیو شما _ دکلمه شاعر

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 21:50 | نویسنده : هندی |

دریا باش

 
 
 

تو چرا می  خواهی

درنگاهت

به چکانی اندوه؟

بنویسی ماتم؟

 

و چرا می گویی

زندگی پایانی است؟

برهمه

پاکی ها.

 

آسمان را

تو ندیدی درشب ؟

که نگاهش با ماست

نور ماه اش جاری

 

دست از

فاصله با ما

بردار.. ..

تو بیا با ما باش

 

پاک چون

دریاباش       

 


موضوعات مرتبط: اجتماعیات

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 21:49 | نویسنده : هندی |

به به و چهچه

 
 

این  نامه نوشتم

که بخوانید

و بدانید

 

یکباره تن خویش

 به ذلت 

نکشانید.

 

به  به  همه 

بیهوده  و چهچه 

همه مفت است

 

الماس دل  خویش

به یک حلقه

نشانید

 

از بد گُهری ،

کی گُهر نیک

برون زد

 

درجهل  مرکب

ابد و  دهر

نمانید

 

احمد که سخن  گفت

ز نیک و

بد گفتار

 

بر سنگ زنید.

یا بسرش  

گل بفشانید.

 

 


موضوعات مرتبط: اجتماعیات

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 21:47 | نویسنده : هندی |

اسیریم

 
 
 

 

اسیریم و  در مانده

 و بی پناه

 

چه مانده  از  آن هیبت

و فر و  جاه

 

کجاییم  اکنون ،

چه ها می کنیم ؟

 

چرا  با وطن

این  جفا می کنیم ؟

 

نمی بینم آن

شورو شوق  سخن

 

کجا رفته آن حب

و  عشق وطن

 

 


موضوعات مرتبط: اجتماعیات

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 21:46 | نویسنده : هندی |

بدانمی خندم

 
 

بازهم

هوای تازه  می خواهد

این  سر  مانده

در پس غوغا

باز دل

 بهانه  می  گیرد.

با لب  بسته ء

پر از  آوا

 

باز فریاد

بی هراس از شب

می نشیند

 به  رویت فردا

باز  عاشق

می کند مویه

گنگ و مدهوش

با تب  بالا.

 

من کجا ....... ؟

کرانه ناپیدا!

ساحل امن !

خواب  رویایی

دل  چرا ........ ؟

به هر طرف  ، هر سو.

همجو یک

هرزه گرد هرجایی .

 

او کجا ......... ؟

نشسته بر روزن .

فرش گل

آسمان مینایی .

کی ... ؟کجا ....؟

می کشد نقاب از رخ ؟

تا کنم باز

چشم بینایی.

 

 

 


موضوعات مرتبط: اجتماعیات

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 21:45 | نویسنده : هندی |

هوای تازه

 
 

 

بازهم

هوای تازه  می خواهد

این  سر  مانده

در پس غوغا

 

باز دل

 بهانه  می  گیرد.

با لب  بسته ء

پر از  آوا

 

 


موضوعات مرتبط: اجتماعیاترادیو شما _ دکلمه شاعر

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 21:44 | نویسنده : هندی |

دیوار

 
 
 
 

در فضای  گرفته و  محزون

خواب دیدم

که مانده ام بیدار

 

آسمان  پر  ستاره  اما باز

دور  تا  دور  من

همه دیوار

 

 


موضوعات مرتبط: اجتماعیاترادیو شما _ دکلمه شاعر

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 21:42 | نویسنده : هندی |

تو چطوری موسیو؟

 
 
 

 

گفته بودی، به رفیقم مَتیو

قاطی کردی مثه موج رادیو

نداری تو خونتون  بار بی کیو؟

 

ما که خوبیم . تو چطوری ؟ موسیو

 ************************

 

آسمون ، ریسمون و می بافی به هم

میگی از معامله های ، بیش و کم

انگاری ، تموم شده  ،  قِصه ی غم

  

ما که خوبیم . تو چطوری ؟ موسیو

************************* 

 

شده بد  ، دور و زمونه می دونی

غصه رو، تو چشم  مردم می خونی

من میگم دروغکی ، تو می دونی

 

ما که خوبیم . تو چطوری ؟ موسیو

************************* 

 

جوونا خسته و دربدر شدن

یتیما ، بی کس و بی پدر شدن

دعا ها ، کم جون و  بی اثر شدن

 

ما که خوبیم . تو چطوری  موسیو؟

************************* 

 

دیگه نیس ، گاو نر و مرد کهن.

نون دوزاری شد ، هزار تومن.

همه ،اهل ادب و شعر و سخن.

 

ما که خوبیم . تو چطوری  موسیو؟

 *************************

 

الغرض ، گشته ز مردان خدا

با هزاران  افه و عور و ادا

این زمونه ، پُرٍ  اَز ، دزد و گدا

 

ما که خوبیم . تو چطوری  موسیو؟

 ****************************

 


موضوعات مرتبط: گشتانه - ترجیع بند مربعاجتماعیاتکشکول متفرقه جات

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 15:24 | نویسنده : هندی |

مرکز باران

 
 
 

برگشته ام امروز ، از مرکز باران
درجمع سیمین ساق  ،درمحضر یاران

 

یک هفتۀ زیبا ، با جنگل و دریا
با ساحل و بیشه ،با خواب و با  رویا

 

رفتم به ماسوله ، زیبا و سرپا بود
هرسو نظرکردم ، پرشور و غوغا بود

 

در راه شهر رشت ، با نادر و هومن
دیدم بهشتی سبز ،کو نام آن فومن

 

عطرنفس هاشو ، ماندیم  و بوییدیم
در هر طرف هرسو ، یک شاخه گل چیدیم.

 

تا انزلی رفتیم ، با شور و با امید
تا ساحل دریا ، با ناصر و ناهید

 

مرداب زیبا و نیلوفرآبی
مسحور ومستم کرد ، پروازمرغابی

 

از بهر دیدار ، آن یاور دیرین
آن میر کاتوزی ،آن شاعرشیرین

 

باز آمدم تا رشت ،در محضرش قبراق
گفتیم و پرسیدیم ، از سایت سیمین ساق

 

القصه این سوغات ، تقدیم می گردد
شرح سفر بعدا ، تقویم می گردد

 

اینک به تصویری ،دلشاد تان سازم
با ساحل و دریا ،همرازتان سازم


 


موضوعات مرتبط: اجتماعیاتکشکول متفرقه جات

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 15:21 | نویسنده : هندی |

فخار

 
 
 

بیا فخار دست از کوزه بردار

برو شعری بگو  از حال سردار

 

ز من بشنو  قبای سبز تا کن

خودت را  در جناح راست جا کن

 

نه ازهر کوزه ای آبی تراود

از این کوزه تو راآبی نشاید

 

بیا دوری کنیم ازخار و خاشاک

کمی ماهم شویم بی رحم وناپاک

 

نشینیم گله ای درپشت خاور

تقلب ها کنیم  در کار داور

 

برو ساندیس بخور باکیک موزی

برایت  می خرند حلوای جوزی

 

شوی دربند آن یار قدیمی

شبیه نادی  وً  روح الامینی

 

و گرنه کار تو آخر چنین است

که اینگونه  تو را مقصد اوین است.


موضوعات مرتبط: اجتماعیاتگوناگوندر رسای دوستان

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 15:20 | نویسنده : هندی |

طفل درون

 
 

 

با منش طفل درون ، اینگونه بازی می کند

می سراید شعر طنز و ، بیت سازی می کند

 

گاه  عارف  میشود ، با عارفان ور می رود

گه سراید شعرنو ،از قافیه درمی رود

 

یک دمی جاهل شود ، تمرین لاتی می کند

یا سیاسی می شود ، یکباره  قاطی  میکند

 

می رود گاهی فضا ، با رهروان دوستی

می کَند. در شغل دباغی ، ز یاران پوستی

 

الغرض این طفل ، بازی خورده ظالم بلا

می شود هردم  به نوعی ، در مسیری مبتلا

 


موضوعات مرتبط: اجتماعیاتگوناگونکشکول متفرقه جات

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 15:16 | نویسنده : هندی |

کی ، با کی

 
 
 
 

گشته غوغا میان کی ، با کی

ماه شب تاب  و کرمک ، خاکی؟

 

آنکه جانش ز تیرگی، آجین         

بوده از آن منیر شب ، شاکی

 

که چرا بی اجازه می تابی           

بر شب  تیره ام ، به  چالاکی

 

نور تو می کند ، مرا رسوا        

هرچه  زشتی و آنچه  نا پاکی

 

چشم من تیره از سیاهی ها       

جان تو روشن است و افلاکی

 

کار من طعمگی به دریا شد       

کار تو صیدِ عشق و سماکی

 

می برم رنج  وغصه مینوشم    

می رسم عاقبت من  به هتاکی

 

الغرض  عقده ها گشودندم    

 در مقام راوی  و حاکی



موضوعات مرتبط: اجتماعیاتگوناگونکشکول متفرقه جاتدر مذمت نا اهلان

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 15:15 | نویسنده : هندی |

ساعت را بشکن

 
 

ساعت را می سازیم.
به دستان خویش

و به شماره می نشنیم

تیک تاک هایش را
.

بر جانمان فرو میریزند
هراس عبور لحظه ها را

و کوکشان می کنیم

باز هر دم
.

برای شکنجه ی دوباره.

 

چرا ؟
در چشمان

هیچ حیوانی
ترس از عبور زمان نیست
.


چرا اسب نجیب است
.
روباه مکار
.
بز دانا
.
چرا از
  دیو می ترسیم
در سایه
های شب.

چرا انگشت

به چشم می کنیم
و می گوییم
……


آخ………….. آخ

 

ساعت را بشکن

هراست
خواهد ریخت
.


موضوعات مرتبط: شعر نواجتماعیات

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 12:42 | نویسنده : هندی |

مجموعه اشعار صلاح الدین احمد لواسانی

تاريخ : چهار شنبه 14 بهمن 1399 | 17:0 | نویسنده : هندی |
تلمذ
تک بیت های عاشقانه سری دوم _ شامل ابیات 76 الی .....
تک بیت های عاشقانه سری دوم _ شامل ابیات 51 الی 75
تک بیت های عاشقانه سری دوم _ شامل ابیات 26 الی 50
تک بیت های عاشقانه _ سری اول _ شامل ابیات 1 الی 25
جان بسر
بداهه فرمودند ، عرض کردم - 7
بداهه استاد نفرمودند ، بنده عرض کردم - بچه محل
بداهه فرمودند ، عرض کردم - 6
بداهه فرمودند ، عرض کردم - 5
بداهه فرمودند ، عرض کردم - 4
بداهه فرمودند ، عرض کردم - 3
بداهه فرمودند ، عرض کردم - 2
بداهه فرمودند ، عرض کردم -1
بداهه استاد نفرمودند ، بنده عرض کردم - ما چه لایق
بداهه استاد نفرمودند ، بنده عرض کردم - شاخ سبیل همایونی
حس خوبی است حس تهرانی
باید ببینم تا به کی
زمستان رفت وماندت رو سیاهی
خدا رحمت کند سیمین ما کو؟
قصه فیل و آن شب تاریک
منم و لا اله الا او
به گمانم که عاشقت هستم.
بگو از جان ما چه می خواهی؟
چون چربی و قند و اوره بالاست
سر راهت
تو تنها نیستی
من آدمم
تنهایی ممتد
مسلخ عشق
گرمای خورشید
چلچراغ
سکوت
نه تو عاشق شده ای
فلبت را ربوده ام
دلم را
و من همیشه فریادم
زبان احساسم
شام تا شام
بیات عشق
همیشه عاشق
آغاز
دو چشمت
خانه دوست کجاست
اهل حقم
توهم
کبر و غرور
سی سال حماقت
آدم و حوا
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
صفحه قبل 1 صفحه بعد
.: Weblog Themes By SlideTheme :.