دیوان سودمند

مجموعه اشعار صلاح الدین احمد (سودمندیان ) لواسانی

دیوان سودمند

هندی
دیوان سودمند مجموعه اشعار صلاح الدین احمد (سودمندیان ) لواسانی

مجموعه اشعار صلاح الدین احمد لواسانی

تاريخ : چهار شنبه 14 بهمن 1399 | 17:0 | نویسنده : هندی |

آدم و حوا

 
 

 

خواب ديدم

سحر پيش

در آن صبح ازل.

مردكي را

كه چنين،

مي پنداشت.

به زمين آمده

تا اشرف بر

عالم هستي باشد.

 


موضوعات مرتبط: کفریاترادیو شما _ دکلمه شاعر

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 15 تير 1400 | 22:12 | نویسنده : هندی |

من خدا را رسوا ميكنم

 
 
 

من خدا را رسوا ميكنم

من گردانندگان دكان هاي خدا

فروشي را رسوا ميكنم.

من فرياد ميزنم. فريب هاي دين

فروشان را براي فرو ماندگان در خواب

من صور اصرافيل نيستم.

من زبان ناطق كفرم

من كافرم به رياي زاهدانه.

من كافرم به تجارت خدا

 


موضوعات مرتبط: کفریاترادیو شما _ دکلمه شاعر

تاريخ : شنبه 14 تير 1400 | 22:5 | نویسنده : هندی |

سی سال حماقت

 
 
 
 

امروز

نشسته ام

در سايهُ

ديواري گلي

كه متزلزل است

همچون خودم،

و فرو خواهد ريخت

حتي

به تلنگري ،

 

 

 


موضوعات مرتبط: کفریاترادیو شما _ دکلمه شاعر

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 12 تير 1400 | 22:13 | نویسنده : هندی |

سریر مرگ

 
 
 
 

ديشب

در خواب ديدم

كه مهياي رفتنم.

مقصد ابديت بود.

اگر ابديتي باشد.


و من ......

نشسته بر سرير مرگ

نه هراسم بود.

و نه

شوقي براي رفتن.

اما

زمان ، زمان رفتن بود.

و اين را

به درستي ميدانستم.




موضوعات مرتبط: عارفانه هاکفریاترادیو شما _ دکلمه شاعر

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 6 تير 1400 | 22:8 | نویسنده : هندی |

توهم

 
 
 

ما زاده

توهم يك

پست نابكار.

 

ما بنده

غرور همان

بي قواره ايم.

 

گاهي

به شوق ارم

احمقي تمام

 

گاهي

ز خوف شرر

در شراره ايم.

 

 يكدم

بنام خدا

كشته  مي شويم

 

آني

بنام هبل

پاره پاره ايم.

 

عمري گذشت

راه فلاحي

عيان نشد

 

ما دربدر

پي يك

راه چاره ايم.


 


موضوعات مرتبط: کفریاترادیو شما _ دکلمه شاعر

تاريخ : شنبه 4 تير 1400 | 22:17 | نویسنده : هندی |

تنهایی و ترس

 
 
 

 

من از يك راز آگاهم

و آن سري ست، دهشتناك.

نمي دانم كلامم

تا چه حد گوياست؟

نمي دانم چگونه

با شما بايد سخن گويم؟

نمي دانم  شما

حرف دلم را خوب مي فهميد؟

 

 

 


موضوعات مرتبط: کفریاترادیو شما _ دکلمه شاعر

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 3 تير 1400 | 22:7 | نویسنده : هندی |

کبر و غرور

 
 
  


هميشه فكر ميكردم

خدا

من را نمي خواهد

و من.....

در نقطه مبدا َ

بر او

تحميل گرديدم.




موضوعات مرتبط: کفریاترادیو شما _ دکلمه شاعر

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 8 خرداد 1400 | 22:14 | نویسنده : هندی |

وصيتنامه

 
 

نميدانم چرا ؟

اما گرفته بغض

مجراي گلويم را

و ميخواهم بگويم

واپسين حرفم.

كه شايد ...

خود وصيتنامه اي باشد.

براي

اين تن ، تنها .




موضوعات مرتبط: کشکول متفرقه جاتعارفانه هاکفریاترادیو شما _ دکلمه شاعر

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 1 خرداد 1400 | 22:10 | نویسنده : هندی |

سوال

 
 
 

 

چه کسی گفت ؟

که من می ترسم .

از برون رفتن ایمان

از جان ؟

 

چه کسی دید ؟

خدا….

در همین نزدیکیست ؟

 

چه کسی ساخت ؟

جهنم را

داغ ؟

 

 

 


موضوعات مرتبط: کفریاترادیو شما _ دکلمه شاعر

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 2 فروردين 1400 | 21:57 | نویسنده : هندی |

حس خوبی است حس تهرانی

 
برای  شنیدن شهر بر روی عکس ضربه بزنید 
 
 
 
 
 
 

حس خوبی است حس تهرانی ، باهوایی به عشق آلوده

حل بحران چرا کنم توبگو، بهترین حسم من همین بوده

 

سینه را جای عشق می دانم ، نکنم سرفه های پی درپی

شهد نوشین عشق نوشم، چشم شوخ  تو نسخه فرموده

 

چشم من خیره درنگاه تو است ، رد پایم ببین، بین پیداست

وای ازآن زلف های تودرتو ،آه از این ناله های بیهوده

 

حال و روزم شبیه  مرداب است ، خسته ومانده در ره دریا

می تپد  قلب من به سودایت، یک دمی هم بدان نیاسوده

 

مطمئن باش مال من  هستی ، نَبُوَد ، وصل آرزوی محال

دست گرمم بروی شانه تو، بِشِنو ، سرنوشت  این بوده

 


موضوعات مرتبط: اجتماعیاترادیو شما _ دکلمه شاعر

تاريخ : یک شنبه 10 فروردين 1399 | 12:20 | نویسنده : هندی |

باید ببینم تا به کی

 

دیری ست این دل بی جهت ، نا مهربانی می کند

غم می خورد ، کز می کند ، میل جوانی می کند.

 

فریاد مستی می کشد ، بی ترس و بیم از محتسب

بر جام ، آتش می زند. من را روانی می کند.

 

در آسمانها می پرد ، چون طا ئران تیز پر

گاهی به دریا می رود ، یک دم شبانی می کند.

 

اندی صبور می شود ، چون سنگ ، سخت و بی صدا

یا دائما" نق می زند ، بلبل زبانی می کند.

 

چون شمع روشن می شود . می سوزد از راز درون

گل را نوازش می دهد ، بس دل ستانی می کند.

 

گاهی به چنگ و رود و عود ، آنی نشسته در سجود

با پر به جوهر می زند ، نامه پرانی می کند .

 

عاشق شده گویی دلم ، این است شاید مشکلم

باید ببینم تا به کی ، دل سر گرانی می کند؟

 

 


موضوعات مرتبط: عاشقانه هااشعار کلاسیکرادیو شما _ دکلمه شاعردفتر عاشقانه ها + دکلمه شاعر

تاريخ : یک شنبه 10 فروردين 1399 | 12:16 | نویسنده : هندی |

فلبت را ربوده ام

 
 
 

قلبت را ربوده ام
ازآن مجری که میدانی.
و در میان دو دیده
نشانده ام آن را.
تا رشک ماهتاب باشد
دو دیده من.

و در کوچه میدوم به شوق
برای رسیدن به لحظه ای
کان در دانه ها چشم تو
روشن کند دلم.

آه... من
زنده می شوم
دمادم
به شوق تو.

ای همنفس
بخوان مرا.
تا با یکدگر
من و تو ما شویم و بس.

من و تو
عشق را با هم
مزمزه خواهیم کرد
در سکوت صبح.


موضوعات مرتبط: عاشقانه هاشعر نورادیو شما _ دکلمه شاعردفتر عاشقانه ها + دکلمه شاعر

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 23:7 | نویسنده : هندی |

من درختم گاهی

 
 
 
 

من شنیدم ز درخت
که به جان
شوق دویدن دارد.
از شما می پرسم.
باورش می دارید؟

من و او ساخته ایم .
قایقی رویایی ،
که به همراهی باد
میدود تا به افق
در دریا.

من و او
حس مشابه داریم
وقت افتادن ماهی
در تور
گاه روییدن گندم
در خاک

من او می فهمیم
که چرا
بال قناری
زرد است
و چرا
برف سفید.

من و او
هم نفسِ
باد بهاری هستیم
روز آرامش
گل
وقت میلاد
تگرگ

او همیشه سبزاست
من درختم گاهی.



موضوعات مرتبط: اجتماعیاترادیو شما _ دکلمه شاعردفتر عاشقانه ها + دکلمه شاعر

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 21:56 | نویسنده : هندی |

رویای صادق

 
 
 
 

دیشب به خوابی اندرون

کو عمق آن هر دم فزون

 

می گفت هاتف بی گمان

از مستی و عشق و جنون

 

 گفتم که بی شک با  منش 

 پندی  حکایت می کند

 

روزی فقیری با  صفا

مستوره َ جود  و سخا

 

نان اش  به من تقدیم کرد

با نیک خویی  و  وفا

 

دانستم  اندر دوستی

من را رعایت میکند    

 

زآن پس بدیدم مست ، مست

مردی ، صراحی اش به دست

 

حالش گواهی  میدهد

می  خورده از جام الست

 

جامی  به  دستم  میدهد

من را  سقایت کند

 

آن سو  ترک مردی وزین 

آنی از آن  ، گاهی از این

 

از  روزگار بی وفا

چون غصه دار است و حزین

 

اندوه  خود را  با خدا

گویی روایت می کند

 

جایی دگر مردی  دو رو

پست و  دنی ، بی  آبرو

 

در خون  پاک  عاشقان

دستان  خود کرده فرو

 

بی اعتنا بر عاقبت

دائم جنایت می کند

 

دیدم پلیدی تیره فش

درچهره او غل وغش

 

بر مردمان بد می کند

با کینه و حقد و عطش

 

گاهی  بگوید ناسزا

یکدم سعایت می کند

 

پند است این ای جان جان

خواهی اگر امن و امان

 

دوری گزین از کار بد

نیکو بزی ، نیکو بمان

 

گر حاصلت نیکی بود    

عالم دعایت می  کند

 

القصه در این انجمن

دادم ، من از پندی سخن

 

خواهی بگیریدش به جان

یا بر بکوبیدش به خن

 

من گفتمش بی ادعا

حتما” کفایت می کند


موضوعات مرتبط: اجتماعیاترادیو شما _ دکلمه شاعر

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 21:51 | نویسنده : هندی |

کلوزیوم

 
 
 

بیست و دو نفر

 چهار داور

 یک توپ

 

 و میدانی سبز

 و چشمانی

 در انتظار گل.

 

 اینجا

 کلوزیوم است

 و اینها گلادیاتور های

 نوین......

 

 بیست و دو نفر

 چهار داور

 یک توپ

 و میدانی سبز

 

 وچهره

 فرو نشسته در

 هیجان......

 تماشاچیان.....

 

 ساق های پر توان

 سینه های ستبر

 و قامت های

بر افراشته

 

 گلادیاتور ها

 آماده نبردی سنگین.....

 شعار ها  و ناسزا ها........

 تهییج

 برای پیروزی.


 


موضوعات مرتبط: اجتماعیاترادیو شما _ دکلمه شاعر

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 21:50 | نویسنده : هندی |

هوای تازه

 
 

 

بازهم

هوای تازه  می خواهد

این  سر  مانده

در پس غوغا

 

باز دل

 بهانه  می  گیرد.

با لب  بسته ء

پر از  آوا

 

 


موضوعات مرتبط: اجتماعیاترادیو شما _ دکلمه شاعر

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 21:44 | نویسنده : هندی |

دیوار

 
 
 
 

در فضای  گرفته و  محزون

خواب دیدم

که مانده ام بیدار

 

آسمان  پر  ستاره  اما باز

دور  تا  دور  من

همه دیوار

 

 


موضوعات مرتبط: اجتماعیاترادیو شما _ دکلمه شاعر

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 21:42 | نویسنده : هندی |

مطمئن باش

 
 
 

مطمئن باش که من میدانم
تو چراعاشق باران بهاری هستی
و چرابا گلسرخ
قصه ها می سازی.
همچنین می دانم
که چرا همسفری با ماهی
در دل آبی فیروزه ای حوض حیاط.
خوب می فهمم که
تو چرابا دگران می خندی….
و چگونه به سحر
تازگی می بخشی.
خوانده ام راز تو را
از سراشیبی آن گونه خیست با اشگ
عشق رسوا تر از آن است
که با خاموشی
نشود فهمیدش …..
در نگاه عاشق .


موضوعات مرتبط: شعر نورادیو شما _ دکلمه شاعر

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 15:25 | نویسنده : هندی |

بهار را برای تو سروده است .

 
 
 

بهار را

برای تو

سروده است .

که  با  بهار

 زاده شی

 

برای  آنکه

 نور را ،

 ترانه را

تولدی 

دوباره   شی

 

بهار را  ،

از آن  جهت 

سرود ه تا

شکوفه  را ببینی و

به عشق او جوانه  شی

 

بهار را

برای تو

هزار  رنگ و

دلفریب

رقم زده که

شعر ،عاشقانه شی


موضوعات مرتبط: عاشقانه هااشعار کلاسیکرادیو شما _ دکلمه شاعردفتر عاشقانه ها + دکلمه شاعر

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 15:6 | نویسنده : هندی |

گرفت و رفت

 
 
 
 
 

دلم  ربود

 و  قرارم 

گرفت

و رفت.

آن دلربا 

که راحت

جانم  گرفت

و رفت.

 

وآن  نازنین

 که مکنا 

به یشم بود

 

با یک  نگاه 

روح و

روانم 

گرفت

و رفت.

 

افسون شدم

 به سحر

 نگاهش دمی

با غمزه ای،

معنی نامم

 گرفت  و رفت


موضوعات مرتبط: عاشقانه هااشعار کلاسیکرادیو شما _ دکلمه شاعردفتر عاشقانه ها + دکلمه شاعر

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 14:49 | نویسنده : هندی |

تمام مهر تو را

 
 
 

تمام  مهر تو را ،

بی بهانه  می خواهم

کلام عشق تو را

با ترانه میخواهم

بیاو  گوشه چشمی،

به شکر این همه  حسن

نگاه  پاک تورا 

عاشقانه میخواهم

 

اسیرنرگس چشمت ،

منم من بیدل

غلام و بنده راهت ،

فسانه می خواهم

 

شکسته زورق قلبم ،

بدست  موج بلا

وزان  کرانه  امنت ،

اعانه  میخواهم       

 

رهین منت آنکس ،

که بود اهل  نظر

تو را بسان فلک ،

بی کرانه می خواهم

 

غریق ورطه  عشقم ،

بریده از بودن

برای دادن جان ،

یک نشانه  میخواهم


موضوعات مرتبط: عاشقانه هااشعار کلاسیکرادیو شما _ دکلمه شاعردفتر عاشقانه ها + دکلمه شاعر

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 14:46 | نویسنده : هندی |

از غم هجران یار

 
 
 
 

از غم هجران یار

 سخت حیرانم

 دلم گرفته عزیزان ،

 می ام حواله کنید .

 مرا به طعنه مگیرید،

 چوشمع سوزانم

 غمم شده لبریز ،

 اشگ را اشاره کنید.

 مگو تو پیر طریقت ،

 رفته ایمانم

 سپید گشته رخم ،

 رنگ را اعانه کنید .

 

 کنون به فر عشق ،

 در دیوانم

 گذشت دوره صنعان ،

 مرا ترانه کنید.


موضوعات مرتبط: اشعار کلاسیکرادیو شما _ دکلمه شاعردفتر عاشقانه ها + دکلمه شاعر

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 14:42 | نویسنده : هندی |

مرغ مینا ،

 
 
  

مرغ مینا ،

نغمه ای خوش ساز کرد

 دشت را سرشار

 از این آواز کرد.

 کرد مدهوشی

به آوایی حزین

 نفخه طوبی و

منظومی وزین

 جان چنگی را

سراسر شور ساخت

 گوش دل را

همدم ماهور ساخت

 دلربایی کرد و

در دل جا گرفت

 کم کمک ،

در باغ سینه پا گرفت

 

 تشنه ای را ،

وعده یک جرعه آب

 خسته ای را

نشئه یک لحظه خواب

 تا بخواب افتادگان

 بیدار داد

 عاشقان را

مژده دیدار داد


موضوعات مرتبط: اشعار کلاسیکرادیو شما _ دکلمه شاعر

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 14:34 | نویسنده : هندی |

با تو باشم با تو باشم تا بمیرم.

 
 
 
 

در دل این شام تار

 بیقرار ، بیقرار

 در بسیط حس عشق

 بی گریز و بی فرار

 دوست دارم

 بی بهانه ،

با تو باشم

 با تو باشم تا بمیرم.

 رقص گیسوی ، تو ، باد

 بر سر انگشتم فتاد

 در میان بگرفتمت

 شور در جانم نهاد

 زود گفتم

 جان شیرین،

با تو باشم

 با تو باشم تا بمیرم

 

 دل زدم بر آتش و شور

 غصه از جان ودلت دور

 پس دمی آرام گشتم

 در کنارت، مست ومخمور

 عهد بستم

با خدایت ،

با تو باشم

 باتو باشم ، تا بمیرم

 

 سر به زانویم نهادی

 چشم در چشمم گشادی

 خیره شوری از دو دیده

 در همه جانم فتادی

 گفتمت :

تا آن که هستم،

باتو باشم

با تو باشم تا بمیرم.

 

همچو مادر زاده ، عریان

 سر به بالین ، چشم گریان

 بی صدا در من خزیدی

 داغ چون ،خورشید سوزان

 خوب فهمیدم

 که باید ،

باتو باشم

 باتو باشم تا بمیرم.



موضوعات مرتبط: اشعار کلاسیکرادیو شما _ دکلمه شاعردفتر عاشقانه ها + دکلمه شاعر

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 14:33 | نویسنده : هندی |

می بینمت ، که تماشا نشسته ای مرا .

 
 
 
 

 

در آسمان شب وقتی

 نگاه می کنم از منظر نگاه .

 می بینمت ،

 که تماشا نشسته ای مرا .

 می پیچید این صدا

 که چرا ؟

 هان ،

 بگو چرا ؟

 

 من باور تورا

هزار بار به کاغذ نوشته ام.

 اما هنوز

باور نکرده ام تورا.

 می پرسم از ،صفا

 که چرا ؟

 هان،

 بگو چرا ؟

 

 گفتی ستاره ای،

 سمری داری از خودت .

 من در صدای تو

 نه شنیدم صدای پا .

 پاسخ بده مرا

 که چرا ؟

 هان ،

 بگو چرا ؟

 

 از من مرنج ،

 رنج مرا هم علاج کن .

 از خود بگو به من

 به من تازه آشنا .

 ازمن مپرس چرا

 که چرا ؟

 هان ،

 بگو چرا ؟


 


موضوعات مرتبط: عاشقانه هااشعار کلاسیکرادیو شما _ دکلمه شاعردفتر عاشقانه ها + دکلمه شاعر

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 14:31 | نویسنده : هندی |

نا رفیق

 
 
 

سلام ای نا رفیق ، پست
پیامم داده بودی تا
برایت نامه بفرستم
نگفتی گوگلی ؟؟……
یا ، مامن ات  یاهو ست.

 

نمی بینم دگر
روی تورا در
صفحه فیس بوک
بگو عکست هنوز آنجا
همان تصویر خواب آلوست .

 

شنیدم محسن بیچاره را
آخر ، خرش کردی؟
بد کردی.
شنیدم گفته ای او
احمق و هالوست؟

 

ومن را
دیو اکوان خوانده ای
در جمع
و گفتی این زبل خان
صاحب جادوست.

 

تو خود را
جا زدی
یک دختر زیبا
که ارث مادرش
بالا تر از پاروست.

 

نزن بر طبل بیدردی
نکن با مردمان ،
این گونه نامردی
بدان آخر حساب کار تو
با عقرب و زالوست

 

برو اندی به حال خویشگریان شو
از این اعمال خود
قدری پشیمان شو
بدان درد تو را
این بهترین داروست.


موضوعات مرتبط: گوناگون

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 13:36 | نویسنده : هندی |

نمکش می زنند

 
 
 

هر چه بگندد نمکش  می زنند

باز کنیم شرکت ، پخش  نمک

 

چو زده اند گند ، به هرآنچه بود

ما چه کنیم یکسره ، پخش نمک

 

بس شده  از حد ، بدراین گندها

مژده دهیم  بر همه ، پخش نمک

 

پول نداریم  ، که بانکی  زنیم

پس بشتابیم به ، پخش نمک

 

نیک  بسازیم ، سپاهی گران

کس نبردست به ، پخش نمک

 

الغرض این قصه ندارد ختام

تا که بود سود به ، پخش نمک

 

لیک اگر گشت نمک بی بها

تخته کنیم شرکت پخش نمک



موضوعات مرتبط: گوناگون

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 13:24 | نویسنده : هندی |

سعدیا

 
 
 
 

 سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگز

این جماعت  سر او را ببرند


 


موضوعات مرتبط: گوناگونشوخی با یزرگان شعر و ادب پارسی

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 13:17 | نویسنده : هندی |

حضرت حاکی

 
 
 
 

داده فرمان ، حضرت حاکی
شاعر ، خوش قریحه و خاکی


او که دانا ، به صرف و هم نحو است
دل سپرده ، به نور و تن پاکی


عاشق شعر و نقد و تنقیح است
از جدایی چون نای و نی شاکی


که بیایم ، به جمع سیمین ساق
بار دیگر به شور و چالاکی


السلام و علیک ، تحفه دهید
نغمه های وزین افلاکی

 


موضوعات مرتبط: بداهه سرایی

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 13:12 | نویسنده : هندی |
تلمذ
تک بیت های عاشقانه سری دوم _ شامل ابیات 76 الی .....
تک بیت های عاشقانه سری دوم _ شامل ابیات 51 الی 75
تک بیت های عاشقانه سری دوم _ شامل ابیات 26 الی 50
تک بیت های عاشقانه _ سری اول _ شامل ابیات 1 الی 25
جان بسر
بداهه فرمودند ، عرض کردم - 7
بداهه استاد نفرمودند ، بنده عرض کردم - بچه محل
بداهه فرمودند ، عرض کردم - 6
بداهه فرمودند ، عرض کردم - 5
بداهه فرمودند ، عرض کردم - 4
بداهه فرمودند ، عرض کردم - 3
بداهه فرمودند ، عرض کردم - 2
بداهه فرمودند ، عرض کردم -1
بداهه استاد نفرمودند ، بنده عرض کردم - ما چه لایق
بداهه استاد نفرمودند ، بنده عرض کردم - شاخ سبیل همایونی
حس خوبی است حس تهرانی
باید ببینم تا به کی
زمستان رفت وماندت رو سیاهی
خدا رحمت کند سیمین ما کو؟
قصه فیل و آن شب تاریک
منم و لا اله الا او
به گمانم که عاشقت هستم.
بگو از جان ما چه می خواهی؟
چون چربی و قند و اوره بالاست
سر راهت
تو تنها نیستی
من آدمم
تنهایی ممتد
مسلخ عشق
گرمای خورشید
چلچراغ
سکوت
نه تو عاشق شده ای
فلبت را ربوده ام
دلم را
و من همیشه فریادم
زبان احساسم
شام تا شام
بیات عشق
همیشه عاشق
آغاز
دو چشمت
خانه دوست کجاست
اهل حقم
توهم
کبر و غرور
سی سال حماقت
آدم و حوا
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد
.: Weblog Themes By SlideTheme :.